سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
از خرد تو را این باید که راه گمراهى‏ات را از راه رستگاریت ، نماید . [نهج البلاغه]
 
امروز: جمعه 103 اردیبهشت 7


سلام بر شما!


حالا که بعد از یه مدت طویل و مدیدی وبلاگم رو به روز کردم گفتم در یک حرکت نمادین "لطیفه های دفاع مقدس" بنویسم.


ایشا الله خوشتون بیاد.                             نظر یادتون نره!


256 بفرستید


برای اینکه شناسایی نشیم  تو مکالمات بی سیم برای هر چیزی یک کد رمز گذاشته بودیم.کد رمز آب هم 256 بود.من هم بی سیم چی بودم .چندین بار با بی سیم اعلام کردم که 256  بفرستید.اما خبری نشد .بازهم اعلام کردم برادرای تدارکات 256تموم شده برامون بفرستید ، اما خبری نمی شد .تشنگی و گرمای هوا امان بچه ها را بریده بود. من هم که کمی عصبانی شده بودم و متوجه نبودم بی سیم رو برداشتم و با عصبانیت گفتم مگه شما متوجه نیستیدبرادرا؟ میگم 256 بفرستید بچه ها از تشنگی مردند.تا اینو گفتم همه بچه ها زدند زیر خنده و گفتند با صفا کد رمز رو که لو دادی.اینجا بود که متوجه اشتباهم شدم و با بچه ها زدیم زیر خنده و همه تشنگی رو یادشون رفت.


همه برن سجده..!!!


شب سیزده رجب بود. حدود 2000 بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند.


بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد و در حالت سجده باید گفته شود. تعجب کردم! همچین ذکری یادم نمی آمد! خلاصه تمام این جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این ذکر را بگوید و بقیه تکرار کند. هر چه صبر کردیم خبری نشد. کم کم بعضی از افراد سرشان را بلند کردند و در کمال ناباوری دیدند که پشت تریبون خالی است و او یک جمعیت 2000نفری را سر کار گذاشته است.


بچه ها منفجر شدند از خنده و مسئولان به خاطر شاد کردن بچه ها به محمد حسین یک رادیو هدیه کردند!


 


اخوی عطر بزن


شب جمعه بود


بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل


چراغارو خاموش کردند


مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی


زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت


یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما


عطر بزن ...ثواب داره


- اخه الان وقتشه؟


بزن اخوی ..بو بد میدی ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا


بزن به صورتت کلی هم ثواب داره


بعد دعا که چراغا رو روشن کردند


صورت همه سیاه بود


تو عطر جوهر ریخته بود...


بچه ها م یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند..


 


 پلنگ صورتی


شب عملیات بود .حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت:ببین تیربارچی چه ذکری میگه که اینطور استوار جلوی تیرو ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده .


نزدیک تیر باچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه :دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،...(آهنگ پلنگ صورتی!)


معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن این گونه ،شادمانه مرگ رو به بازی گرفته


 


منبع: طنز جبهه


 نوشته شده توسط احمد خطیبی پور در شنبه 89/2/4 و ساعت 2:26 صبح | نظرات دیگران()
http://www.4shared.com/photo/BO-_8qjg/body.html
درباره خودم

سایت سربازان گمنام
احمد خطیبی پور
این وبلاگ ، یک وبلاگ همه جانبه است.

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 53
مجموع بازدیدها: 160491
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
http://ebux.ir/includes/img/468x60.gif
خبر نامه
 
موسیقی وبلاگ من
قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ
تبلیغات سایت سربازان گمنام