سایت سربازان گمنام
.
.
.
دل پاره پاره...
رها گشتم از محفل عشق...
اما ندانستم که چنینست تاوانش.....
گاه که با سکوتم همصحبت میشوم.....
طعنه نثار دل میکند
که
چرایی عاشق در حالی که ندانی عشق را...
دلا چرایی عاشق...
چرا....
گویند عشقست و آتش و خون....
خون و آتش را به جان خریدم...
و احساس کردم....
اما اثری از عشق نبود....
عجب....!!
زورق خیال راهی دلش کردم...
از پشت پنجره به تماشا نشستم....
از دیده پنهان شد....
گمان کردم وارد محدوده ی دلش شده...
غافل ازینکه با طوفانی بس کوچک واژگون شد...
سبک بود...
سبک بود.....
سبک...
کیست که میگوید تلخست سکوت...
کیست؟.....
مگر بغض؛چیزی جز سکوتست....؟!
مگر عشق؛چیزی جز سکوتست...؟!
مگر سوختن؛چیزی جز سکوتست...؟!
........
.........
.
.
.
آوای سازم سکوت است...
شنیدنش گوش دل میخواهد...
نقطه....
سر خط!!
پ.ن- پست بعدی؛5 آذر...نوزدهمین سالگرد تولدم!